سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اقتصاد ایران

صفحه خانگی پارسی یار درباره

نگاه کوتاهی به زندگی رابرت لوکاس ، برنده جایزه نوبل اقتصاد

Robert Lucas ( متولّد 1937 )

 

لوکاس در سال 1995 به خاطر " توسعه و اعمال نظریه انتظارات عقلایی و در نتیجه تغییر شکل آنالیز اقتصاد کلان و تعمیق در استدراک از سیاست اقتصادی "، جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد.

وی در یاکیما (1)، ایالت واشنگتن متولّد شد. یک سال بعد از تولّد او، رستوران کوچک خانوادگی آنها ورشکست شد. در طول جنگ جهانی دوم خانواده لوکاس به سیاتل نقل مکان کردند. در سال 1957 در رشته تاریخ از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی فارغ التحصیل شد و در سال 1964 در رشته اقتصاد از دانشگاه شیکاگو دکتری گرفت.

لوکاس در سال 1955، زمانی که از مدرسه عالی روزولت، سیاتل فارغ التحصیل شد با انتخاب دانشگاه شیکاگو برای تحصیل به جای دانشگاه واشنگتن، خانواده اش را متعجب ساخت و برخلاف انتظار خانواده به جای تحصیل در رشته مهندسی، رشته تاریخ را انتخاب کرد (2) سپس به دپارتمان اقتصاد در مؤسسه فنی کارنگی پیوست که بعدها به دانشگاه کارنگی- ملون تبدیل شد.

لوکاس یکی از بانفوذترین نظریه پردازان اقتصاد جدید و رهبر مکتب نئوکلاسیک است که شکل جدیدی از مکتب شیکاگو می باشد. وی به دلیل توسعه انتظارات عقلایی و کلاسیکی جدید در اقتصاد کلان شناخته شده است.

لوکاس در زمینه های مطالعات اقتصادسنجی، جانشینی سرمایه- کار و تغییر در ظرفیت مطلوبیّت، نظریه سرمایه گذاری و تغییر تکنولوژیکی در سطح صنعت و مؤسسات بازرگانی، فعّالیت اقتصادسنجی و نظری درباره عرضه نیروی کار، نظریه دور تجاری و نظریه سرمایه مطالعاتی داشته است. ( Blaug, 1986,p.514 )

لوکاس توانست تعریف جامعی از تعادل با در نظر گرفتن انتظارات عقلایی به عنوان مجموعه ای از باورهای " خودبه خود عملی ساز " افراد ارائه و بر اساس آن مدل های اقتصاد کلان دقیقی تهیه کند که در آن مدل ها، فعالیت های اقتصادی و اشتغال اتفاقی به دور سطحی طبیعی ( به طور خودزایشی ) دور می زند. ( قدیری اصل، ص 724 ) این مدل ها ساختار کلاسیک دارند، کل بازارها و حتی بازارکار، فرض شده اند که رقابتی عمل می کنند و تفکیک بین بیکاری ارادی و غیرارادی از بین می رود تا مطالعه نوسانات در سطح اشتغال آسان تر صورت می گیرد. در مدل اولیه وی، افراد اطلاعات ناقص دارند و هر چند کاملاً منطقی عمل می کنند اما نمی توانند شوک های حقیقی را از شوک های پولی که در اقتصاد ایجاد می شود، تشخیص دهند و به گونه ای عکس العمل نشان می دهند که رابطه ای معکوس بین بیکاری و تورم وجود دارد. تحلیل مزبور، تأثیر مهمی بر عملکرد اقتصادسنجی و تخمین سیاست های اقتصادی مطابق با آنچه که به انتقاد لوکاس معروف است، گذاشت. ( پیشین، ص 745 ) در اصل انتظارات عقلایی فرض می کند که واحدهای اقتصادی هنگام شکل دهی انتظارات آتی خود به صورت عقلایی عمل می کنند. فرضیه انتظارات عقلایی به شکل عمیقی تفکر اقتصادی را در اقتصاد کلان تحت تأثیر قرار داده است که در این مورد می توان از زمینه هایی مانند مصرف، سرمایه گذاری و تعدیل قیمت نام برد. ( تفضلی، ص 503 )

لوکاس بنیاد " نظریه ی اقتصاد کلان " را ( که قبلاً توسط رویکرد اقتصادی کینزی تعیین شده بود ) تغییر داد و اظهار داشت یک مدل اقتصاد کلان باید شالوده ای خرد داشته باشد. این روش به دنبال تأمین بنیادهای خرد در اقتصاد کلان است. چنین تصور می شد که عاملان اقتصاد کلان همچون دست اندرکاران اقتصاد خرد، انسان های خردمندی هستند که از تمامی اطلاعات موجود در تصمیم گیری ها استفاده کرده و تلاش می کنند که آینده را پیش بینی نمایند. زمانی که دست اندرکاران اقتصاد کلان به عنوان نمایندگانی خردمند دیده می شوند اقتصاد کینزی که بر اساس آن بیکاری خود را اصلاح نماید و سیاست اقتصادی در این میان لازم و مورد گرایش نباشد، قابل قبول است. ( Pressman,P.193 ) وی اگرچه مبدع " نظریه انتظارات منطقی " نیست اما از سرسخت ترین طرفداران نظریه مزبور می باشد. به نظر وی انتظارات عوامل اقتصادی منطقی هستند، سیاست پولی و مالی فقط در کوتاه مدّت شدیداً بر اشتغال و میزان تولید تأثیر می گذارد. ( Blaug,1983,p.48 )

نظریه انتظارات منطقی اوّلین بار توسط جان اف. موث (3) کشف شد که در مقاله ای با نام " انتظارات منطقی و نظریه تغییرات قیمت " در سال 1961 در مجله اکونومتریک به چاپ رسید. موث در پاسخ به مشکل عدم وجود قاعده ای جهت تشریح منظم نوسانات قیمت در بازارهای سفته بازی، معتقد بود کلیه اطّلاعات موجود به وسیله سفته بازان مورد استفاده قرار گرفته و از این لحاظ انتظارات آنها منطقی است. ( بلاگ، ص 256 )

دکترشاپورزارعی - دکتر شاپور زارعی 

مقدمه وی در مورد مفهوم انتظارات منطقی در سال 1970 باعث از بین رفتن ارتدوکسی نئوکینزی و زمینه ای برای شروع مباحث جدید در اقتصاد کلان گردید که بر پایه مفهوم تعادل در نظریه " نیاز تعیین کننده است " بنا شده است. این مطلب بسیار مبسوط و مشخص که در نظریه " چرخه حقیقی کار " مطرح شده، بهترین مثال جدید، " نظریه ی دور بازرگانی طبیعی " است.

یکی از انتقاداتی که مکرر به نظریه ی انتظارات منطقی، وارد می شود، این است که خنثی بودن سیاست های دولت اساساً به آن اندازه که وابسته به این تفکر است که؛ " همه بازارها در یک لحظه از زمان تسویه می شوند " به نظریه ی انتظارات منطقی وابسته نیست. ( بلاگ، ص 256 )

لوکاس علاوه بر این، مشارکت مهمّی در نظریه سرمایه گذاری با " هزینه نهائی تعدیل " (4) در سال 1967، نظریه رشد درونی با " سرمایه انسانی " در سال 1988، نظریه " قیمت گذاری دارایی " و نظریه پول با نقدینگی در سرمایه گذاری (5) داشته است. وی هم چنین به خاطر " انتقاد لوکاس " 1976، از کاربرد الگوهای اقتصادسنجی برای اهداف سیاسی شهرت دارد.

نظریه لوکاس از جهت کاربرد آن در سیاست های مالی و پولی حائز اهمیت بسیار است. توضیح آنکه، از زمان بروز بحران بزرگ اقتصادی در دهه 1930، دولت آمریکا هر وقت درصدد اصلاح جریان امور اقتصادی بود، این کار از طریق کاهش یا افزایش نرخ مالیات ها و بهره ها صورت می گرفت. اما این شیوه کار، در جریان رکود اقتصادی دهه 1970، به جای آنکه به افزایش اشتغال و کاهش تورّم بیانجامد، درست نتیجه عکس داد. لوکاس،

بر اساس توضیحی ساده، دلیل این امر را تشریح کرد: تجارت، صنعت، کارگران و مصرف کنندگان بیش از آن زیرک و باهوش هستندکه واکنش های آنان را به دفعات بتوان دستکاری کرد. طبق نظریه، مردم می آموزند که سیاست های دولت را پیش بینی کنند و سپس بر مبنای " انتظارات معقول " خود، کارهای خویش را با آن سیاست ها هماهنگ می کنند. برای مثال دولت در جریان رکود، معمولاً از نرخ مالیات ها می کاهد زیرا در گذشته چنین کاری سبب می شد که صاحبان صنعت و تجارت با اغتنام فرصت درصدد افزایش سود خود برآیند بنابراین با استخدام و افزایش نیروی کار خود و افزایش دستمزدها بر میزان تولید و کارکرد خود می افزودند. اقتصاددانان دولت می دانستند که چنین سیاستی باعث افزایش قیمت ها می شود، اما بالارفتن نرخ تورّم را به خاطر افزایش میزان اشتغال نادیده می گرفتند. با این حال در دهه 1970، اعمال این سیاست نتیجه ای به کلی معکوس داد، کارگران برای جبران افزایش قیمت ها خواهان افزایش دستمزد خود به میزان بالاتر از گذشته شدند و این افزایش باعث بالارفتن صعودی نرخ تورّم و بیکاری شد. ( پورهمایون، صص 432-431 )

به نظر لوکاس و همکارانش، مردم از بهترین اطلاعات در دسترس در مورد سیاست اقتصادی دولت استفاده می کنند تا تصمیم گیری های اقتصادی خود را انجام دهند. وی با تشخیص اینکه عوامل اقتصادی نیروهای کلیدی حرکت تاریخ هستند، توجه خود را به سمت تاریخ اقتصاد تغییر داد. ( Pressman,P.193 )

وی به توسعه مدل لوکاس- آیلندز (6) کمک کرد. این مدل اظهار می دارد، مردم بوسیله سیاست پولی نیرنگ می خورند. وی کاربرد مدل های بزرگ نمایی اقتصاد کلان در ارزیابی نتایج سیاست های اقتصادی مختلف را مورد انتقاد قرار داد. طبق نقد وی، این مدل ها که همگی از روابط اقتصاد کلان بهره می جویند در مواجهه با تغییرات سیاست، بدون تغییر باقی خواهند ماند. اما طبق آنچه لوکاس استدلال می کند، این امر درست نخواهد بود چرا که هر تغییری در سیاست به شکل ضروری برخی از پارامترهای ساختاری را به طرز کاملاً پیچیده ای تغییر خواهد داد، بدون آگاهی از اینکه کدام یک از روابط اقتصادی ثابت خواهند ماند، کدام یک تغییر خواهند کرد و چگونه تغییر می کند، یک مدل اقتصادسنجی فاقد ارزش ارزیابی سیستم های ثانوی خواهد بود. لوکاس حتی پا را از این فراتر گذاشته و ادعا می کند که گزارش مدل های پیش بینی اقتصادی ( به عنوان مثال عدم توانایی آنها در توضیح تورّم رکودی دهه 1970 ) نشان می دهد که روابط اقتصاد کلان مکرراً در حال تغییر هستند. ( Pressman,P.195 )

آکادمی سلطنتی علوم سوئد به هنگام اعطای جایزه یک میلیون دلاری خود، اعلام کرد که لوکاس با پیشبرد فرضیه " انتظارات عقلایی " و کاربرد عملی آن باعث دگرگونی تحلیل های اقتصادی کلان شده و درک ما را از سیاست های اقتصادی عمیق تر کرده است. از نظر آکادمی، فرضیه " انتظارات عقلایی " به یکی از ابزارهای اصلی اقتصاد کلان تبدیل شده است. نظریه وی باعث دگرگونی اساسی سیاست گذاری های اقتصادی دولت ها در سراسر جهان شده و شیوه های اقتصادی، مالی و پولی برنامه ریزان عمومی را تکامل داده است. ( پورهمایون، ص 432 )

لوکاس در سال 1978 به عنوان سردبیر مجله اقتصاد سیاسی و عضو کمیته اجرایی انجمن اقتصاددانان آمریکا برگزیده شد. آثار لوکاس که برخی از آنها را به اتفاق همکاران برجسته اش تدوین کرده است، نشانگر علاقه او به زمینه های گوناگون اقتصاد کلان است.

برای استفاده بیشتر از افکار و اندیشه های لوکاس می توان به برخی از کتاب ها و مقالات نامبرده به شرح زیر مراجعه نمود:

A.Books:

1. Rational Expectations and Econometric Practice, with T.J. Sargent, 1981.

2. Studies in Business Cycle Theory, 1981.

3. Models of Business Cycles, 1987.

4. Recursive Methods in Economic Dynamics, with N.L.Stokey, 1989.

5. "Capital - Labor Substitution in U.S. Manufacturing, "in A.O Harberger and M. J. Bailey,

6. eds., The Taxation of income from Capital, Washington: The Brookings Institution, 1969.

7. "Real Wages, Employment and Inflation" (with L.A. Rapping), in E.S. Phelps, et al., The

8. New Microeconomics in Employment and Inflation Theory, New York: W.W. Norton, 1970.

9. "Why Doesn’t Capital Flow form Rich to Poor Countries". American Economic Review - 1990.

b. Articles:

1. "Optimal Investment Policy and the Flexible Accelerator", 1967, IER.

2. "Real Wages, Employment and Inflation", with Leonard A. Rapping, 1969, JPE.

3. "Some International Evidence on Output-Inflation Tradeoffs", 1973, AER.

4. "Econometric Policy Evaluation: A critique", 1976, CROCH.

5. "After Keynesian Macroeconomics" with TJ.Sargent, 1978, in After the Phillips Curve.

6. "Methods and Problems in Business Cycle Theory", 1980, JMCB.

7. "Tobin and Monetarism: A review article", 1981, JEL.

8. "Money in a Theory of Finance", 1984, CROCH.

9. "Liquidity and Interest Rates", 1990, JET.

10. "Making a Miracle", 1993, Econometrica.

11. "Inflation and Welfare," Econometrica, Econometric Society, 2000.

12. "Externalities and Cities," Review of Economic Dynamics, 2001.

13. Macroeconomic Priorities," American Economic Review, 2003.

دکترشاپورزاعی 

دکتر شاپور زارعی